فلسفه ی تفکر

 

" فکر چیست؟ "

" فکر" چیز نیست. در واقع "چه چیز" فکر است؟

حال غافل از آنیم که باید فکر کنیم که : " فکر چیست؟ "

به " تفکر" فکر کنید، قبل از اینکه " تفکر" شما را به فکر وا دارد.

شاید، فقط شاید، زایش ذهن باشد

و شاید یکی از وجوه ذهن

اگر و تنها اگر، این انگاره، مفروض باشد، برای فهمیدن "فکر" باید به تصویر آن توجه شود.

در حالی که برای درک تصویر هم، باید تصویر ِ تصویر را نظر انداخت.

این همان سفسطه فکر ِ ذهن است که شما را غرق در دریای نافهم ِ فهم می کند.

در واقع، در این، تسلسل زایش تصویر، پدیده ای شکل می گیرد مبهم تر و دست نیافتی تر از قبل.

این زنجیره توالی در پایین ترین طبقه نیز مصداق دارد.

اگر وتنها اگر، این انگاره، مفروض نباشد.

بدین معنا که، مستقل است، این سوال، پاسخ را طلب می کند که :

استقلال ِ خود را، مرهون چیست؟

 

من به "فکر" فکر می کنم.

" فکر"

شاید، فقط شاید، هر آنکه خلق می کند، بیش از یک " فکر" نباشد.

و شاید، آنکه "خدا" می نامندش، فقط " فکر" باشد.

به " فکر" فکر کنید، قبل از اینکه " فکر" شما را به فکر وا دارد.

 

پ.ن.

آیا تا به حال، کسی استدلال کرده که، معنای یک واژه، به راستی، همان چیزی است که در واژه بازتابیده شده.

که حال، می خواهید مفهوم" تفکر" را، در قالب کلمات بزایید.

نکنید این کار را.

واژگان، معنای "فکر" و "اندیشه" را تحریف می کنند.

در واقع، "تحریف" را هم تحریف می کنند.

تصور کردن ِ این که، چیزی را می دانید در حالی که در حقیقت آن را نمی دانید، خطای مهلکی است که همه مستعد آن هستند.

تصور چیزی یا تصور خصوصیاتی برای چیزی، منجر به ضرورت وجود آن نمی شود.

زبان و بیان، مانع تفکر حقیقی است.

شاید، حقیقت فکر، به منزله هم آوایی و همگونی میان اندیشه ها باشد.