هم آبشخوران

 

  دو وجود ِ موجود: مرد و زن.

  نخستین حاصل پیوند این دو وجود، خانواده است و محصول بعدی آنها نوعی دیگر از خود یا همان فرزند.

  هزیود به حق در باب "خانواده" چنین سروده است که: "اینک، پیش از هر چیز یک خانه، یک زن، و یک گاو نر ِ شخم زن". زیرا گاو نر برای تهیدستان جایگزین برده است. پس اجتماع طبیعی برای گذران زندگی روزانه، همان خانواده است. خارونداس، اعضای خانه را "همسفره" می نامد و اپیمنیدس اهل کرتا "هم آبشخور".

  از دید پدر و مادر، زندگی خوب ِ فرزند، همان شکم سیر است و باقی حرف مفت.

  مفهوم خانواده از گذشته ی غیرمعلوم باقی مانده، از زمانیکه بشر کفش خودش را میدوخت و نان خویش را می پخت. ولی آنچه که تغییر کرده رابطه ای بوده ماحصل این پیوندها در بین اعضا، در طول سیر تاریخی زمان، در طویله ای بنام خانه.

  آنچه که به نوعی دیگر خود را در رابطه اعضا نمایان می کند، اختلاف حل ناشدنی در شخصیت و اندیشه های پدر و مادر است که بصورت گره در بستر روحی فرزند به حیات خود ادامه می دهد.

  برخورد و حماقت والدین در ارتباط با اعضا، از دیدگاه نیچه بدین صورت نمود کرده که: "بزرگ ترین خطا در قضاوت درباره ی انسان را، پدر و مادرش انجام می دهند. این نکته واقعیت دارد، اما چگونه می توان آن را توضیح داد؟ پدر و مادر تجربه های بسیاری از کودک دارند و نمی توانند آن ها را با هم همگون سازند. می بینیم که جهانگردان در بین اقوام بیگانه تنها در ابتدای اقامت خود می توانند ویژگی های عمومی و متفاوت آن قوم را به درستی دریابند و هر چه با این قوم بیشتر آشنا شوند، به همان نسبت در مشاهده ی ویژگی های خاص و گوناگون آنان دچار مشکل می شوند. هر زمان که به امور نزدیک توجه کنند، دیگر چشمانشان قادر به مشاهده دور دست نخواهد بود. آیا پدر و مادر نیز چون هیچ گاه از دوردست به کودک نمی نگرند، قضاوت درستی درباره اش نمی کنند؟ شاید بتوان این امر را به این صورت نیز توضیح داد که انسان ها عادت دارند به آنچه آنان را احاطه کرده است، دیگر فکر نکنند، بلکه فقط آنها را بپذیرند. شاید بی فکری از سر عادت پدر و مادر دلیل آن باشد که آنان روزی به اجبار به قضاوت و آن هم قضاوت نادرست درباره ی فرزندان خود بپردازند".

  بدین صورت از دید ناظری خارجی با رویکردی روانشناختی می توان اینگونه بیان نمود که، با خلق هر پدر یا مادر توسط پدر و مادری در گذشته، بشر ناخواسته از ابتدا وارث این قضاوت ها و اندیشه های نادرست در مورد فرزند و نسل بعدی خود بوده است.

  شکاف نسلها:

  "شکاف نسلی به عنوان اختلافی در نگرش یا رفتار جوانان و افراد سالمندتر تعریف شده است که موجب عدم فهم متقابل آنان از یکدیگر می شود." (فرهنگ آکسفورد)

  شکاف نسلها، آسیبی اجتماعی-فرهنگی است که از اختلافات شدید روانی و جهت گیریهای ارزشی و  شکل گیری تعاریف جدیدی از نقشها و تفاوت هایی قطبی و شدید بین نگرش ها، ایده ها، هنجارها، باورها، رفتارها و الگوهای نسلهای مختلف ناشی می شود، در حالی که تفاوتهای بین نسلی، پدیده ای رایج در جوامع امروزی است که از تغییرات شرایط زندگی در دنیای کنونی برمی خیزد.

  خانواده ها با وجود دارا بودن شکاف نسلی در بین اعضا و توجه به ساختار شکنی فراگیر و تفکیک همه حوزه‌های سنت از مدرن و ارزش زدایی از ته مانده‌های سنتهای کهن و نا سازگار با شرایط نوین و باز اندیشی در اعمال و رفتار، کماکان بی اعتنایی خود را به این موضوع بیش از پیش نشان می دهند.

  با وجود تضاد ارزش های حاصل از شکاف نسلها، رویکرد پارادوکسیکال موجود راهکارهای زیر را برای برون رفت بیان می کند:

ü        توافق: نسل های دعوی بدلیل ارزش های والاتری که هر دو نسل به آن معتقدند,مصالحه کنند.

ü        معامله: ارزش های هر نسل در معامله ای آزادانه تبادل می شوند.

ü    قدرت و زور: چنانچه راهکار های توافق و معامله کار ساز نباشد, نسلی که قدرت بیشتری را در اختیار داشته باشد مسلط و چیره خواهد شد.

  حائز اهمیت است که، هر نسلی در ابتدای دوران خود، در فضایی رشد می کند که،  با توجه به تفکرات نسل قبل طرح ریزی شده، با این حال فشار و بحران همین اندیشه ها بر آن باعث بروز شکاف می شود.  واژگونی عقاید بلافاصله پس از واژگونی نهادها رخ نمی دهد و در گذشته، عقاید جدید، مدت های مدیدی را در سرایی تهی و پنهان با تفکرات خویش سر می کنند و از سر نیاز ذخیره می شوند. این بستر ذخیره ساز، عقاید جدید را به محصولی از بحران عقاید پیشینیان بدل می سازد، که توانایی نفی و فنای مولد خود را دارند.

  برای نسل حاضر، این شکاف، پدیده "تحول خاموش" را به ارمغان آورده و بعد گذار از تحولی خاموش در فضای خانواده، دوره ای فرا می رسد که جامعه شناسان نام آن را "دوره زایمان" می گذارند. محصول این دوره، فرزندی خاموش ولی، عصیانگری ویرانگر است.

  در فضای کنونی، توصیف خانواده به "هم آبشخوران" ی که ناگریز از برطرف ساختن نیازهای متقابل صرفا حضوری در شکاف نسلی موجود، در "طویله" ای بنام خانه، "همسفره" همدیگرند، سخنی به گزاف بر زبان نرانده ایم.

 

نظرات 7 + ارسال نظر
شبنمکده یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 08:54 http://www.abaei.persianblog.ir

سلام
تقصیر تو نیست آب دریا سرد است
آدم به سکوت خویش عادت کردست

دمدمی یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 11:42 http://daam.blogsky.com

الان از جایی در این مملکت می خواهیم برویم به جای دیگر که هر کدام بی رفیق گهی نیستند و مضرحیات. دلمان برایتان تنگ که هیچ کاملا کیپ شده. تماسی رفیق. وضعمان بهم ریحته است.

عبداله یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 ساعت 20:33 http://damdami2.blogsky.com

هم دمدمی عزیز پدر خوانده محترم
سلام
هم آبشخوران، ابش را که گرفتند و داد فامیل ما درامد که این چه ابیست که خوران ما در ان هم ابش شد و من هی فکر میکنم که تو با فامیل ما ازدواج خواهی کرد و روزی هم ابش خوران خواهی شد.
با تشکر یه پک بزن تا بیام بیرون.

دمدمی سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 12:40 http://daam.blogsky.com/

پدرخوانده تو چه می گویی اینجا؟!
---
آقا الان خواندیم. پریزوز جایی دگر بودیم و امروز جای دیگر. فعلا گور بگوریم در این مملکت تا اطلاع ثانوی آرامشی موقتی می یابیم بابا تو چرا نیامدی نمایشگاه؟ قراری بگذاریم برای تجربه پایتخت گردی مشترک. ایما این حرف ها سرمان نمی شود [...]لق خانواده هردومان!
---
شاهکاری خلق نمودی رفیق. سخن دل را با زبان ذهن گفتی و آی گفتی! منتها آنجا که برای برون رفت راهکاری دادی راه به خطا رفتی به گمانم: اینها همه پیش می آیند بخصوص در جوامعی مثل ایران که مطالعات جدی جامعه شناسی یا روان شناسی اجتماعی صورت نمی گیرد. یعنی یک جور جبر اجتماعی یا شاید هم فرهنگی است دست ایما و شما نیست دست دولت هم نیست البته هر کس قدرتی دارد گهی می خورد اما مجموعا هیچ گهی نمی خورد چون متغییرها هم زیادند و هم پیچیده. بصورت طبیعی سیستم به این تغییرات پاسخ خواهد داد از دیدگاه ایما در کوتاه مدت وحشتناک و در دراز مدت برای ما عالی خواهد شد.
---
به نظرم باید سیستمی جدید تعریف کرد. خانواده و خاله بازی دوره اش سر آمده.

فروز یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 00:21 http://kashiekeder.blogsky.com

به نکته جالبیه اشاره کردید مادر وپدر هیچ وقت از خارج به بچه هاشان نگاه نمی کنند انگار انچه می دانند یک رویه تکراری هست بر حسب عادت رفتار ...نمی دونم اما خوب درک می کنم که در تضاد و یک نوع کهن پرستی و تا حدی بیمار بارمان اورد همان اثرات به جا مانده از نسل قبل و هر چه باب میلشان نباشد را با تحمیل قدرت از بین می برن .البته این قدرت تنها فیزیکی نیست...هم ابشخوارنیم ...فرزندان خاموش ،نگران کنند هست..

بهار یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 17:49 http://bazieakhar.blogfa.com

نظریاتت زیادی پارسونزی بود هرچند خود قضیه از ادبیات کارکردگرایی اومده

عبداله یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 18:57 http://damdami2.blogsky.com

سلام.این ربطی به پستت نداره.
خیلی خودخواهی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد