من فاحشه ای باکره ام
من هر شب خود را می فروشم به شیطان
و خداست که مرا می رباید به بهایی گزاف تر، از آغوش ِ شیطان
تا دلفریب تر کند، عیش شبانه اش را
اندامم می بیند خواهشهای بدن ِ او را، که عطش تشنگی آن را مجبور به نعره کشیدن می کند از سر جنون
خوب یادم هست درد ِ چوب ِ حراج را که می خورد بر جسم و روحم
حراج خوبی بود، .... فروخته شدم به او
خوب یادم هست من را سپردند به فرشتگان دوزخ تا بَزَک کنند برای میعاد شبانه
و او که در بهشت ِ برهوت ِ عریانی، از من جانبازی می خواست و نه عشقبازی
و من که مجذوب باختنش بودم، از اعماق ِ وجود ضجه می زدم صفیر ِ شیدایی را
من دیدم او را، لخت وعور مقابل دیدگانم
من را همانند لعبتی زیبا بازی می داد در ورطه شهوترانی خود
و من خوب می دانستم آداب اغواگری را
به ناز و کرشمه پیاله ای افزودم و درخشش بی رحمانه چشمانش را به کمین نشستم
و چه خوش بود التماس دستهایش بر سینه، ران و بلندیهای باسن
و چه لذت بخش، فرو رفتن در اعماق وجودم
افسار نزدم به بت هوسرانی و در آغوش گرفتم تندیس ِ اندامش را
می رقصیدم و می پیچیدم همراه با او و سر می دادم ناله ی لذت را
در آخرین قدمها در قهقرای ابتذال، به جان خریدم، پس لرزه های وجودش را
آرام گرفت
و فردا
فردا نیز به اندازه هر روز دیگری خوب است، برای عشقبازی، خیانت و وسوسه های هوسرانی
ولی فردا مطمئنا روز خیانت است.
مدتهاست که طعم شیرین خیانت، وا می دارد لبانم را به رقصی دلنشین
همه ما فاحشه های باکره ای هستیم که بارها و بارها در زیر تاخت و تاز بی شرمانه و با شرمانه ی
ذهن و یا در تنهایی خود، لذت ِ توام با درد ِ گناه ِ فاحشه گی را چشیده ایم
ما همه تن فروشیم و خودفروش
من شبهاست، خود را رها می کنم در آغوش ِ هر آنکه خواهان عشقبازیست
و فردا روز خیانت است، فاحشه ی باکره
متن خوبی بود با این تفاصیل که در چارچوب اندیشه ای مصرف شده. بعد سوالم از نظرگاه اجتماعی
عجب!!..فاحشه باکره..چه تضادی..
خوشابه حال شیطان!!! :)))
مرحبا بر مریم مجدلیه زمان
تنها فاحشهای که هماغوش رسول خدا شد!
رستگاریت مبارک فاحشه باکره!
در پناه هو
این نیست مریم مجدلیه یا مری مگدالین
این نیست فاحشه دیروزی و قدیس امروزی
این ماییم خود فروشان خدایی که اگر تن را نفروشیم. روح خود را
میفروشیم لحظاتی چند
این لذتی دارد دو چندان
فاحشه ها رستگارند
آنان فرشتگانیند دوزخی برای مومنان که خود را فروختند به خدا
برای هدایت انسان
فاحشه ها فرشته اند
این فرشتگان به مومنان وعده داده شده
سیراب کنید وجودتان را از لطف ایزدی
با اینکه فرصت نکردم بخونمش،ولی بنظرم چیز خوبیه!
دوست دارم عزیزم
ایما اول عنوان را دیدیم کمی کف کردیم و بعد متن را خواندیم و کمی مست شدیم و بعد به یاد روزهای سختی افتادیم که خدا و شیطان و زمین و زمان را در سرداب ذهنمان به سلاخی می کشیدیم و شاید هم جراحی می کردیم و الان انگار باز صدای ضجه های کسی از آن سرداب می آید که نمی دانم این صدای کیست شنجه گر یا شکنجه شونده؟!
---
بیشتر از اینکه شعر باشد مانیفیست بود و شاید صدای خفته یک عاصی که اینکه فریاد شد و بلاخره ادبیات ناب نبود که می دانم وقتی دردی در شعر باشد دیگر آن چیز دیگر شود که به نظرم از شعر هم بالاتر است.
اگر نقطه ای هم انسان با درد بر روی کاغذی بگذارد بلکه ارزشی همپای ابیات کلاسیک ایران داشته باشد.
---
در این روزها که گویا از خواب خوشی بیدار شدم و کم کمک می آیم که زندگی سگی و گهی را از سر بگیرم این خوراک سنگینی بود برای معده ای خالی. الان کیج و منگ و غوطه ور در دنیایی هستم که در این روزها داشتم و انگار هیچگاه نداشتم. هرچه بنویسم و هرچه بگویم از زبان یک تبعیدیست توگویی ایما یک عمر به همین شکل مگر نزیسته ایم؟!
---
کامنت ها را هم خواندیم و آنچه عبدالله به بی راه گذاشت و پاسخت که گویی ادامه ناله و پس ناله های زیبای تو بود.
---
دل ایما خیلی گرفته است... .
به سان باکتری های شیری شده ایم که پاستوریزه اش کرده اند!
کمی دل درد است دیگر! خوب می شود. خودت را بنما که خوشم می آید از آمدنت!!
همه ما هم آغوش شیطانیم
کسی شده تا حالا هم آغوش خدا باشه
هم آغوشی شیطان چیزیه که وجود همه رو در بر گرفته
چه فاحشه باکره
چه فاحشه ....
در هر صورت فاحشه ها هم آغوش شیطانند
...
....
.
همه ما هم آغوش شیطانیم
برگشتم سر حرف اولم !!
چیست؟ تجسم رویاهای شبانه یا تجسم حقایق زندگی؟
شاید رابطه همین تمثیلی باشد که گفته ای. عجیب ذهن را مشغول می کند. عجیب ملموس است. پس همه ما بازیچه ایم.
نوشته اید فاحشه ی باکره همین دو کلمه خودش همه حرفها را می زند.
ایما به سرمان زده که شما از فاحشه بی کره هم چیزی بگویید! فاحشه باکره که برادر ایما از فرشته هم پاک تر است!!
چند روز پیش داشتم با عشقبازی به خدا فکر می کردم یاد متن دکتر شریعتی افتادم تو گفگوهای تنهایی و چه خوب تصویر می کنه
سلام.
فاحشه باکره ! جالبه.
میدونی به نظر من باید یه چیزی رو قبول کرد.! یا این موضوع هست یا نیست ! اگر قرار بود اینطوری فکر می کردیم الان من و تو و همه ی ما ها نبودیم !!
من کاری ندارم که از این نعمت چطور استفاده میشه ! میدونی مثل یه چاقو می مونه ... هم میتونی ازش درست استفاده کنی و هم میتونی ۱ نفر رو بکشی !!
به نظرم اگر به این
قضایا و دشمنی با خالق ! تعصب کمتری نشون بدی...شاید بهتر بتونی نسبت به این موضوع ها تجزیه و تحلیل عمیق تری داشته باشی.
نمیدونم شاید هم تو درست میگی رفیق...
راستی فیلم وکیل مدافع شیطان رو هم دیدم...خیلی جالب بود.
فواحش اعم از استعاره و واقعی، از زیباترین کارکترهای افکار من هستند.
اینی که میخوام بگم نه طنز هست و نه استعاره و ازت میخوام که نخندی
فاحشه از جون مایه میزاره ( چه به استعاره و چه به واقعیت).
ایکاش ایمان ما نیز همپایه با مجاهدت فواحش بود!!!
فردا نیز مری مگدالن با کره را خواهم خواند
آقا دست نزن! اِه دست نزن!
دوستی با شما هرچند که مجازی بود، اما افتخار بزرگی بود و از این دوستی لذت بردم .
امیدوارم بازم در فضای وب و وبلاگ نویسی همدیگه رو ملاقات کنیم
سلام
نمی دونم چی بگم !!!
بد جوری رفتم تو فکر !
از لحاظ شیوه ی نوشتاری عالی بود
...
بسی غمگینمان کردید... بسی... .
زیبا بود
سلام
من نقاشی میکنم
وکمی هم به تازه گی می نویسم
اما الن روی تزم کارمیکنم
راجع به ریشه های سوررئالیست در روانشناسی علمی
در واقه میجنگم با هنر
دوست داشتی خوبه که بتونیم نظر هامونو بگیم به هم
البته من بیشتر مشتاقم که تو دفاع کنی از متنت.واین کمک خوبیه.
نوشته هام رو خواندی خوشحال میشم نظر بدی
چه خوب معنی همه چیز رو حس کرده ای
اولین جایی هست که به تو و افکارت غبطه خوردم
باید بیشتر ببینم
بیشتر حس کنم
بیشتر بشناسم
آدم را
جالب بود، آدم و به فکر وا می داره.تاثیر گذار بود،ممنون
بسیار عمیق بود .. ذهن و فکر را بدجور تحریک می کند.. از آن دست نوشته هایی است که باید خوانده شود و خوانده شود !
عالی بود
سلام...
با وجود اینکه بار اول که به وبلاگتون میام اما سخت مجذوب شدم...از خدای بی کسی ها براتون آرزوی روزهای تازه و بهاری دارم...
سبز باشید...