سانسور ِ پازل ِ سکس

 

سکوت هایی که به ضرب ِ حرف نزدن، سکوت را تحمیل می کند. سانسور. ممنوعیت. سکس. 

                                                                                                                                                "فوکو"

 

   " چرا هیچ خلوت عاشقانه ای، خلوت نیست، ازدحام جمعیت است در تختخوابی دو نفره ؟ چرا هر کسی چند نفر است، چهره هایی تماما گوناگون ؟ چرا عاشق کسی می شویم، اما با کس دیگری به بستر می رویم ؟ چرا عشق جماعی است دسته جمعی که در آن هر کسی، هر کسی را می گاید، جز من که همیشه گاییده می شوم ؟ نکند سر بر شانه ی تو گذاشته بودم، مفیستو، وقتی به درد گریه می کردم ؟ "

                                                                        " وردی که بره ها می خوانند"  رضا قاسمی

 

ای شما فرزانگان، سرشار از حکمتی والا و ژرف

شمایی که می اندیشید و می دانید

چگونه، کجا و چه هنگام همه چیز جفت می شود

چرا می بوسند و عشق می ورزند ؟

ای فرزانگان ِ اندیشمند، به من بگویید

بر من چه گذشته

بکاوید و بگویید کجا، چگونه، چه هنگام

و چرا چنین بر ما گذشته است ؟

                                         اثری از گوتفرید آگوست بورگر در کتاب متافزیک عشق از آرتور شوپنهاور

 

   در زمانی نه چندان گذشته " در مورد مسائل جنسی سکوت حاکم شد. زوج ِ مشروع و تولید مثل گر قانون وضع کرد. این زوج، خود را به منزله ی الگو تحمیل کرد، هنجار را ارج نهاد، حقیقت را در اختیار گرفت، حق سخن گفتن را برای خود حفظ کرد و در عین حال اصل رازداری را به خود اختصاص داد. در فضای اجتماعی، همچون بطن هر خانه، اتاق والدین، تنها مکان ِ رابطه ی جنسی ِ پذیرفته شده، اما مفید و بارآور بود. مابقی باید رنگ می باخت، نزاکت رفتاری از بدن ها پرهیز می کرد و نزاکت کلمات، گفتارها را پالوده می کرد. اگر بر ناباروری پافشاری می شد و بیش از حد نمایان می شد، جایگاه امر نابهنجار را می یافت، و در نتیجه، نابهنجاری تلقی می شد و سزاوار مجازات بود.

   در همه ی جاها بغیر از اتاق والدین، روسپی خانه ها و بیمارستانها، پاک دینی مدرن، حکم سه گانه ی خود، یعنی حکم ممنوعیت، عدم وجود و سکوت را تحمیل می کند.

   و در این دوران، رفتارها صریح شد، گفتارها بی حجب و حیا، تخطی ها آشکار، بدن ها عریان می شد و به سادگی با هم می آمیخت. کودکان ِ بی حیا، بی ملاحظه و بدون شرم در میان ِ خنده های بزرگترها وول می خوردند: بدن ها " جلوه نمایی می کردند."

   روی هم رفته، ما تنها تمدنی هستیم، که در آن متصدیان، حقوق می گیرند تا به هر آن کس که رازش را بیان می کند، گوش فرادهند: گویی نیاز به سخن گفتن در مورد سکس و منفعتی که از آن انتظار می رود، آن قدر از امکانات گوش سپردن فراتر است که حتی برخی گوش هایشان را اجاره می دهند.

 

                                                                                       "اراده به دانستن" میشل فوکو

 

   "زندگی خصوصی نباید هیچ چیزی را از قلم بیندازد، هیچ چیزی وجود ندارد که از آن شرمنده باشیم......، هرگز نمی توان کاملا سرشت انسانی را شناخت."

                                                                                         "کتاب زندگی خصوصی من"

 

   انسان ها برای برقراری یک رابطه با نیاز جنسی، مستلزم رعایت حق تقدم برای رابطه ی جنسی دیگری هستند.

                                                                                                       " فروید "

 

   هر فردی، به نظر خودش، برای دیدن یک صحنه، خواندن یک نوشته و فکر کردن در مورد سکس صلاحیت دارد، حال آنکه وقتی همین فرد، در جمع قرار می گیرد، خودش، صلاحیت خودش را در جمع در مورد سکس زیر پا می گذارد. این قاعده در مورد تمامی افراد، در جمع هایی که رابطه ای ضمنی با هم ندارند، صدق می کند.

 

پ.ن.

1- مبنای نگاه من به نظر ِ شما در این بلاگ، بر پایه ی اطلاعات و معلومات قبلی شما نیست، اساس آن بر مبنای تفکر شما، بعد از خواندن متن ِ پست می باشد. نظر هر شخص اعم از مطلع و امی، بدلیل قدرت تفکر آنی ِ انسان بعد از خواندن هر نوشته، مورد پذیرش احترام قرار می گیرد.

احترام متقابل من، نشات گرفته از احترام و و نوع برخورد شما با موضوع است.

2- این پست، نظر به چیستی و چرایی عمل سکس در فلسفه، آثار سکس در محیط در جامعه شناسی، بررسی شخصیت انسان در فرایند سکس در روانشناسی، کیفر ِسکس به عنوان تابو در ایدئولوژی دینی در علم حقوق و هر آنچه ذهن ِ شما، در اولین بازتاب متن، استنباط می کند، می تواند مورد بحث قرار گیرد.

3- تذکر: لطفا از روش های دیالکتیک سقراطی در نظر دادن، خودداری کنید.(وام گرفتن صریح و با ایهام از متن در برخورد با متن)، مطمئنا هر شخصی این روش را پیش بگیرد، می داند به چه منتهی می شود، نترسید به چیز بدی ختم نمی شود(تا تعریف من از "بد" چه باشد)، این پ.ن.3 شوخی بود، ولی این را بدانید هیچ چیز جدی تر از شوخی نیست.

موضع گیری خصمانه و غیرعقلانی بعضی از افراد در برخورد با موضوعاتی این چنینی باعث واکنش نویسنده شده، دوستان به دل نگیرند.

4- در عوض ِ پ.ن. 3 می توانید در پی دیالکتیک هگلی، پس از کشف تز و آنتی تز، در جستجوی سنتز، مسئله را به نقد بکشید.

 

 

نظرات 33 + ارسال نظر
دمدمی دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 14:13

ایما فی الحال در سایت دانشکده هستیم فی الفور باید فلنگ را ببندیم. کدام بلاگ قصد بازی با دم دَم داشت؟

مرجان دوشنبه 20 اسفند 1386 ساعت 16:11 http://dayy.blogsky.com

من اصلا نفهمیدم چی گفتی :دی باور کن خیلی خنگم حوصله فلسفه خوندن در مورده هیچی رو ندارم ولی فلسفه بافه خوبی ام ((=

دوباره میخونم پستتو ببینم چیزی دستگیرم میشه یا نه :دی

بابای آقای پدر

رحیمیان سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 08:34 http://www.rahimian.blogsky.com/

سلام
ممنون از حضورت.

k^rma سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 09:18 http://odesa.blogfa.com

سلام
س ک س یک موضوعه و لذت بردن از سکس امری دیگر،در ایران خیلی ها از سکس لذت نمیبرند حتی کسانی که رابطه زناشویی دارند و این عدم لذت برمیگرده به :
1-بد بودن سکس،چون این بد بودن به علت تکرارهای مداوم در طول دوران کودکی و جوانی فرد در ذهنش القا شده و این بد بودن در فرد تبدیل میشه به یک دیوار و در ضمیر ناخود اگاه فرد باقی خواهند ماند جتی پس از سالها زندگی مشترک.
2-عدم درک صحیح از س ک س و نا اشنایی به انجام ان،در ایران خصوصا کمتر کسی پیدا میشه تا درک صحیحی از این موضوع داشته باشهو این برمیگرده باز به تابو بودن یک مسئله واقعی مثل س ک س.
3-عدم ارضا شدن روح ،که اگر بخوام دوباره باز کنم این موضوع رو در حوصله بحث نمیگنجه چون گسترده است.
پ.ن
در لینک متحرک وبلاگم فقط مطالب بلند و مهم رو ارشیو کردم بقیه نوشته ها رو میتونید در همون ارشیو اصلی وبلاگ پیگیری کنید.

مطلب جالبی بود درک مسئله سکس چه از لحاظ روحی و جسمی میتونه مشکلات زیادی رو برطرف کنه اما متاسفانه جای خوبی زندگی نمیکنیم و شدیم مثل قرون وسطی که کلیسا زنها را به اتش میکشید و انها را شیطان معرفی میکرد.

مریم سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 11:06 http://www.m-alavifar.blogfa.com

احساس میکنم جامعه ما تازه داره به بلوغ جنسی میرسه امید وارم این جامعه بتونه بین فلسفه س ک س ارتباط منطقی ایجاد کنه. با آرزوی رستگاری

دمدمی سه‌شنبه 21 اسفند 1386 ساعت 13:46 http://daam.blogsky.com/

احضاریه ای را که به عبدالله بودید را ایما دیدیم. برخود لازم دیدیم از شما صمیمانه تشکر کنیم. شما از ستون های ممالک دَم هستید.
در انتها حکم جالبی دادید که در نوع خود بی نظیر بود.

دمدمی چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 03:01 http://daam.blogsky.com

خواندیم. نظر گذاشتن به پای این پست دشوار است. البته سخن گفتن از آن در حضور حضرت نه! مثل گذشته و به امید آینده که چنین شود هرچند تا کنون کم نشده است.
{......}
ایما نمی دانیم چرا اینقدر بی ربط می نویسیم؟!
حالا اگر بخواهیم از دیالکتیک هگلی استفاده کنیم و بحث را باز کنیم ایما همه جریانات سکس را به فعالیت های شیمیایی مغز فرو می کاهیم و خلاص!
---
{.......}
---
به هر جهت...
از این همه متن رضا قاسمی و فوکو را قابل تامل دیدیم. کمتر پیش می آید آدمی جای خودش باشد شما تصور کنید اگر [...]
و واقعا مرز مشروع و نامشروع برای انسان تبعید شده کجاست؟ اگر پدر ما آدم میوه ممنوعه را خورد و نادیدنی ها را دید و بعد از آن سزای سرپی چی اش را هم. پس چرا اکنون ما نباید چنین کنیم؟ ما تاوان گناهی را پس می دهیم که هرگز مرتکب نشده ایم. آیا اینکه فرهنگی فرهنگ غالب باشد حق هم با همان فرهنگ است؟ اساسا چه کسی می تواند ادعا کند که حق با اوست؟
---
سکس در خوبی برای ورود به مسائل بغرنج فلسفی است. شما شروع کردید. ای کاش می شد پروژه اش کرد.

این کامنت به دلایل امنیتی- دمادمدمی سانسور میشود.

ملیحه چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 18:26 http://sarabtalkh.persianblog

بی ربط: البته هر فردی خصوصیات منحصر به فردی در نوشتن داره . این درست مثل یک نشانه در در آدمی می مونه ..
و اما نگارش شما دشوار نیست احتیاج به بازخوانی داره که این از عهده برخی خارجه !

مربوط : و اما موضوع اشاره شد در این پست همیشه برای من با طرح سوالتی همراه بوده .. مطمئن از هر چیز که منع شوید حتی کوچک به سمتش کشیده میشی .. اما اینکه بخواهد به عنوان مسئله ای دغدغه ذهن شود و بس این را نمی دانم !!و هنوز فکر می کنم برای گرفتن جواب این سوال احتیاج به مطالعه است.. و البته این مبرهن که توجه به این مسئله در میان جماعت ایرانی زیاده .. البته من تویه کشورهای دیگه رو نمی دونم .. ولی با توجه به این متن های انتخابی کوچک شما ، می توان گفت پس در میان دیگر جوامع هم وجود دارد..
...
این مسئله ممکن است در یک برهه زمانی خیلی درگیری ایجاد کند .. و اما به این گونه که شما مورد بحث قرار دادینش به نظر جالب تر می آید ...
این تنها بخشی از اون چیزی بود که در خواندن اول به ذهنم اومد .. ولی خوب همیشه نیمشه برای تفکرات کلمات مناسبی انتخاب کرد .. دوباره می خوانمش و سخن آخر در اینجا قکر می کنم متن فوکو نزدیک است به ذهنیاتم ...

سید روح اله چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 20:09 http://www.kouze.persianblog.ir

با درود

دوباره سعی کن ،دوباره شکست بخور ، بهتر سعی کن بهتر شکست بخور
ساموئل بکت

آنگونه که می اندیشیم ما را به هم پیوند میدهد .

بنگر از آنگونه که میاندیشی چگونه زندگی میکنی ، زندگی زیباتر از آن است که برای تو بیان میشود ، من بر آنم که ما آنچه میخواهیم را بدست میاوریم و اگر هنوز بدست نیاورده ایم نگرانی بدست نیاوردنش بر بدست آوردنش برتری دارد ،

اندیشیدن نگرانیست اما به امید رستگاری صورت می پذیرد نیمی از واقعیت است و نیمی از واقعیت زشت تر از تمامی یک دروغ است ، هر که هستی هر کجا هستی به همان اندازه به خود ایمان داری ، راز زندگی در سپاسگزاری و دوست داشتن است ، هر اندیشه ای که جز دوست داشتن را ارمغان دهد دروغ است ، جز دوست داشتن هر مذهبی کامل نیست ، با دوست داشتن ما بیهوده زندگی نخواهیم کرد و عشق همه چیز را به ما خواهد داد .
میدانی اندیشه ای که نفرت را برون میدهد هیچگاه انتظار برکت و شادی را از ان مطلب .
زندگی فقط زیباست
زیباست فقط همین
پاسخ نگرانی هر کدام از ما به آن بخش نگران وجود ماست که در دیگری مشاهده می کنیم

در دوست داشتن فقط تو می بخشی ، خودنمایی وجود ندارد حتی قوز کرده اش ،

به نام عشق
دوستت دارم
پیروز
پایدار
پدرام
در پناه یزدان پاک

دکتر هرمز انصاری چه زیبا می گوید

انچه میگویی قبول است آنگونه که میگویی قبول نیست .

بدرود

سایه چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 21:07 http://www.notfe-majho0l.blogfa.com

خواندیم.خوشمان آمد.

سورئالیست چهارشنبه 22 اسفند 1386 ساعت 21:49 http://surrealist.blogfa.com

من وبلاگ شما را پست به پست دنبال میکنم دوست عزیز.
موفق باشید وپایدار

paradox پنج‌شنبه 23 اسفند 1386 ساعت 04:27 http://paradox_na.persianblog.ir/

عنوان جدید وبلاگ مبارک.قشنگه!اما سرشار ایهام و ابهام!
درک مطالب مطروحه خیلی جاها نیاز به تعمق داره لااقل واسه ی من.نمی تونم بپذیرم اولین برداشت،همیشه درست ترین برداشت باشه
در پی نوشت 1 آیا شما واژه ی احترام رو به دو معنای مختلف به کار بردین؟آخرش هر نظری که ارائه می شه واسه شما قابل احترامه یا بستگی به نوع برخورد طرف داره؟
تصورم اینه که پ.ن 2 جهت گیرانه س.عبارت"کیفر سکس به عنوان تابو در ایدئولوژی دینی و" در موضوعات مورد سوال قبلی به طور عام مستتره و تاکید خاص روی اون نمی دونم چرا صورت گرفته؟
آیا شما نظرتون اینه که دین ایدئولوژیه؟
پ.ن 3 رو اگه ممکنه بیشتر باز کنید
این سوال آخری رو دیگه میترسم مطرح کنم که نکنه... اما راجع به هیچ چیز جدی تر از شوخی نیست میشه توضیح بیشتر توضیح بدین؟
خودمم می دونم اکثرا جاده خاکی رفتم!ببخشید!
اما هنوز دقیقا نمی دونم چی باید بگم:نظرمو راجع به سکس، یا صرفا برداشتم رو از پست شما بدون در نظر گرفتن پیشینه ی نظرم راجع به سکس(اصلا امکان پذیره؟!)

سلام
ممنون از تبریک بابت اسم بلاگ
از نظرعلم ارتباطات، اولین برخورد در ارتباط با فرد یا موضوع یا متن، نمی تواند درست ترین برداشت را به همراه داشته باشد ولی اولین ارتباط، تاثیرگذاری به خصوصی دارد که می تواند بقیه برداشت های بعدی را تحت تاثیر قرار دهد، البته بیشتر از لحاظ احساسی که در روابط انسانی برانگیخته می شود.
من واژه "احترام" را با پارادایم ها و منظرهای متفاوت بکار برده ام، که در زیر به تفصیل شرح می دهم:
1- من به شخصه با این جمله که " نظر همگان محترم است" و همه انتظار دارند بعد از اظهار نظر، نظرشان مورد چالش قرار نگیرد و نباید روی صحیح، غلط و کارآمد بودن یا نبودن آن بحث کرد، مخالفم. محترم شمردن نظرات افراد باعث می شود که در مورد معایب و محاسن و جوانب یک نظر بحث نشود ونویسنده تصور می کنند نظر آن کاملاً صحیح است. هیچ فردی صرفا برای «احترام» گذاردن نظر نمی دهد، بلکه با این کار، خواستار کاربردی کردن نظر خود است. وقتی نظر همه در قالب احترام قرار بگیرد، پس چه چیزی باعث تقابل تفکرات و پیشرفت خواهد شد.
در توضیح پارادایم باید گفت که تامس کوهن تحت تاثیر از مفهوم اندیشه های ویتگنشتاین با کاربرد واژه پارادایم بر این نظریه معتقد بود که : هر نظر و سرمشقی، پس از مدتی کارایی خود را از دست می دهد و توان پاسخگویی به وقایع را ندارد، پس پارادایم جدیدی متولد می شود.
مادامیکه نظرات را محترم بشماریم و نظرات با هم تقابل پیدا نکنند، هیچ پارادایم کاربردی و صحیحی بوجود نخواهد آمد و جامعه ی گفتاری رکود خواهد کرد.
*** پارادایم به معنای نظریه غالب، سرمشق، نمونه، نظر، الگو و .... بکار می رود.
روش من در پاسخ به نظرات، شامل توضیحات تکمیلی به نظر خواننده، و نقد به معنای بازخورد و آشکار کردن محاسن و معایب ان است. مثلا از محاسن نظردهی شما، دقت و نکته سنجی آن است.
جمله " نظر همه محترم است" در ایران، به معنای ناصحیحی بکار می رود، که من برخی از تناقضات آن را در بالا گفتم.
2- بین دین و ایدئولوژی تفاوت وجود دارد. ایدئولوژی یک مفهوم مدرن و نوین است.
حداقل های نظام ایدوئولوژیک، جهان‌بینی، برنامه و هدف می باشد. جهان بینی، تعیین کننده جهت آن نسبت به جهان و تمامی مسائل مربوط به انسانها درتمامی ابعاد آن است.هر ایدئولوژی بعد از تعیین جهان بینی، در راستای رسیدن به هدف، نیازمند ارائه یک سری برنامه مختص به خود می باشد. برنامه در بر‌گیرنده نوع استراتژی و جزئیات است.
واژه "ایدئولوژی" برای نخستین بار در اواخر قرن 18 توسط "دوستوت دوتراسی" از پوزیتیویسم های نخستین در فرانسه بکار گرفته شد. .وی ایدئولوژی را به معنی دانش آراء و عقاید،اعم از اندیشه های اقتصادی، فلسفی، سیاسی، مذهبی به کار برد. با گذشت زمان، مفهوم ایدئولوژی با توجه به ساختار معنایی تغییر کرد و معنای آراء و عقاید و اندیشه هایی درباره انسان، جامعه و جهان را در خود مستتر و پنهان کرد.
مارکس:"ایدئولوژی می تواند صورتهای حقوقی، سیاسی، مذهبی، هنری و فلسفی به خود بگیرد".
برداشت مارکس از ایدئولوژی در قالب ادبیات کتاب فقر فلسفه جالب است.
هانا آرنت در تبیین مفهوم ایدئولوژی در توتالیتارسیم می نویسد: "ایدئولوژی، هم علمی است کاذب و هم فلسفه ای دروغین."
یورگن هابرماس: ایدئولوژی به کمک ساختارهای سلطه یا قدرت، باعث ایجاد موانع و محدودیت بر سر راه فرایندهای اجتماعی مفاهیم می گردد.
تعریف معنای دین کار آسانی نیست، مثلا عده ای معتقدند که هرگونه برنامه و روش زندگی و یا نوع تفسیر از جهان به همراه اعتقاد به نوعی متافیزیک است و ترجیحا با اعتقاد به یکتاپرستی
در مورد تفاوت بین دین و ایدئولوژی می توان به گفته دانیل بل بسنده کرد که:
" آنچه مذهب و ایدئولوژی را از هم متمایز می کند، اصالت غیرقابل انکار مذهب در ارائه پاسخ به پرسشهای غایی است. مذهب برداشت رضایت بخش از مرگ ارائه می دهد( رضایت مندی مقطعی)، در حالی که ایدئولوژی درباره مرگ و هستی به طور کلی اظهار نظر نمی کند( توجه شود بطور کلی وعمومی)، با اطمینان می توان گفت که ایدئولوژی هرگز نمی تواند جای مذهب را بگیرد و مذهب هم نمی تواند به دلیل روابط انسانی حاضر، جای ایدئولوژی را بگیرد"
البته باید گفت که تز"پایان ایدئولوژی" و"تاریخ مصرف دین" در دوره ی منتهی به عصر پست مدرنیسم واقعا مورد توجه قرار گرفت:
به گفته هابر پایان ایدئولوژی خود به مثابه یک ایدئولوژی است و یا به نقل از هابرماس که می گوید علم و تکنولوژی در مقام ایدئولوژی است و معتقد است با افول ایدئولوژی در دنیای فراصنعتی این وظیفه به تکنولوژی و دانش فنی محول گردیده است.
بعضی ها هم البته از نوع ایرانی اش در پی پیوند بین دین و ایدئولوژی بوده اند، مثل مطهری، شریعتی و ...
حالا در عصری که همگان به خطاهای ایدئولوژی های سرخورده و ناکارامدی دین در مورد تامین نکردن نیازهای انسان در روابط پیچیده خود، اذهان می کنند، در ایران به دنبال راهکارهای دستیابی به ایدئولوژی دینی و یا دین ایدئولوژیزه می گردند.
این سوال شما، من را یاد مقالات هرمونتیک ایدئولوژی و دین انداخت.
3- توضیح: من جمله "هیچ چیز جدی تر از شوخی نیست" را برای جلوگیری از چالش مبادله معنا در نوشتار، و با عکس قرار دادن قضیه "فرار" در مخاطب شناسی و اصل واژگونی فوکو گفته ام.
اصل واژگونی عبارت است از آنچه انسان ممکن است در فرض مفهوم مخالف در ذهن خود احیا کند.
این سوال شما دارای ایهام اساسی است، در صورتی که سوالی را که گویا نپرسیده اید، بیان کنید، جواب می دهیم، من دلیلی برای سوال نپرسیدن شما نمی بینم.
امیدوارم توضیحات من به سوالات شما کافی بوده باشد و شما بتوانید نظر شخصی خودتان را بدهید.
متشکرم

ذهن پوچ دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 02:04 http://sange-sabur.blogsky.com

س ک س...
دنیایی مرموز . . .
حسی که از درون بر می انگیزد تا مرا تا لبه ی مقدس آفرینش ببرد و حلاوتی به من می بخشد که که شیرینترین شهد ها در مقابل آن سر تعظیم فرود می آورند. . .
ولی افسوس که ما بر لبه تیغ می ایستیم . . .

خوب بود...
خسته نباشی...
بهر حال جالب بود...

م دوشنبه 27 اسفند 1386 ساعت 10:31 http://yaddash61.blogfa.com

سلام
حال کردم
میکس جالبی است
لینک شدی

رضا مشتاق پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 04:22 http://ibu.blogsky.com

وردی که بره ها میخوانند خیلی شبیه این روزهای فکر من هست .
* * *
چند نوع چرا داریم
۱- یکی اونی که سوال هست و و جوابش هرچی ماشه مارو اقتاع میکنه
۲- یه سری چرا هست از روی لجاجت یعنی میدونی اما گیر سه پیچ میدی که چرا
۳- یه چرا هست که خیلی جوابشو نمیدونی و یه جورایی هم مبهم گونه جوابشو میدونی .. اهل لجاجت هم نیستی ... اهل فلسفه بافی هم نیستی .. اما یقه آدمو ول نمیکنه
بیخیال اون چرا میشی ... میزنی تو کوک زندگی ... اما سر هر چهار راه آدمو خفت میکنه
... این چرا برای من از نوع سوم بود!
* * *
به هرحال به قول این دوستمون میکس خوبی بود
الان ساعت تقریبن ۴:۳۰ هست ... و خیلی فرصتی ندارم
دوباره بر میگردم و کاملتر میخونم ... ( خیلی به دردم میخوره و یه نیاز هست)

رضا مشتاق پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 04:26 http://ibu.blogsky.com

آقا من اومده بودم واسه تبریک سال اون .. نوشته رو خوندم به کل یادم رفت چرا اومده بودم
* * *
امیدوارم یه سال خوب داشته باشیم ... یه سال بهتر ...
یه اتفاق خوب ... یه چیزی که آدمو اقتاع کنه

عبداله پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 12:06 http://damdami2.blogsky.com

الوده می‌شوی و با یک پارچ اب پاک و مبرا می‌شوی.دامنت الوده می‌شود ابرویت می‌رود ولی با یک پارچ آب پاک می‌شوی.این قصه نگاه دین به س‌ک‌س بود.این تابو در فرهنگ اسلامی ایرانی ما چنان سنگین است که قباحت ان در نظر انسان مذهبی از غیبت دروغگویی و...که بسی قبیح تر از س‌ک‌س هستند،سنگینتر است

دمدمی شنبه 3 فروردین 1387 ساعت 18:04

اندر شهریم. برنامه بچین.

یوسف شنبه 3 فروردین 1387 ساعت 18:29 http://littlestar.persianblog.ir

سکس حق مسلم ماست..! :دی

زعفران بانو شنبه 3 فروردین 1387 ساعت 23:45 http://zarddd.blogfa.com/

نوشته های انتخابی شما را قبلا خوانده بودم. مثلا همین کتاب اراده به دانستن وقتی این کتاب را برای اولین بار خواندم برایم کلی سوال پیش آمد سوالهای که تا به الان با آنها درگیرم. نمی دانم شاید به دلیل سانسور شدنهای است که در اینجا با آنها همیشه درگیریم انتخابهای جالبی را انجام داده اید.

یوسف یکشنبه 4 فروردین 1387 ساعت 00:14

تراژدی تلخیه..
امیدوارم هیچ کس بهش دچار نشه...

نگین یکشنبه 4 فروردین 1387 ساعت 12:32 http://ariai.blogsky.com

خوندمش
درکشم کردم
ولی ذهنم ... همون فکرم ... زیادی درگیر ترافیکه ...
نمیتونم حرف بزنم
نمیتونم فکر کنم و تحلیل کنم
سال نو مبارک

سلام
سال نو مبارک
پستت هر قسمتش کلی فکر دنبال خودش میاره که آدم سخت می شه کار براش

دونه دونه رفیق

مرجان جمعه 9 فروردین 1387 ساعت 22:20 http://dayy.blogsky.com

سلام آقای پدر :)
عیدت مبارک دمبت هم سه چارک ((=

ببین من از متنت اینو برداشت کردم که از بس در مورد سکس و مسائل مربوط به سکس سکوت کردن و هیچی نگفتن ، اونوخ همه حریص شدیم که بیشتر و بیشتر در مورد مسائل جنسی بشنویم و واقعا هم همینطوره استثنا هم نداره ! چیزی که این وسط بیشتر باید بهش اهمیت داده بشه بچه ها هستن ! توی جوامع ایرونی و ممکنه خیلی از جوامع دیگه هیچ وقت هیچ وقت والدین در این رابطه با بچه هاشون حرف نمیزنن و خوب صبر میکنن تا موقع ازدواج بچه هاشون اونم خیلی سربسته و بیشتر با حالت سنتی و اینا بهش یه چیزایی میفهمونن .. ولی خبر ندارن که خوده بچه از همون سن ۱۲ سالگی یه چیزایی پرت و پلا از اینور و اونور از زبون دوستاش شنیده که وقتی به سن ۱۸ یا ۲۰ برسه و اطلاعاتش کامل بشه خنده اش میگیره از اون چرتهایی که توی ۱۲ سالگی شنیده بود ... خوده من هیچ وقت از زبون مامانم یا حتی خواهر بزرگترم چیزی در این مورد نشنیدم ! راهنمایی بودم که دوستان یه چیزایی میگفتن و منم یادمه اونروز همش استرس داشتم و شبش هم اصلا خوابم نمیبرد از ترس .. توی اون سن یادمه بازم اونقدر عقل توی کله ام بود که یواشکی رفتم سراغ کتابخونه بابام و از کتابهای پزشکیش کمک گرفتم که البته چون سوادم نمی رسید کلی مطلب رو گرفتم .. میتونم بگم توی مقطع دانشگاه بودم که معلوماتم کامل شد ((=
بعضی وقتا فکر میکنم حالا من یا یکی مثل من تونست از کتاب کمک بگیره و خطا نره ، خیلی بچه ها هستن که ممکنه اطلاعاته غلطی که به دستشون میرسه باور کنن و حتی بهش عمل کنن ... موندم اگه یه زمانی ازدواج کردمو بچه دار شدم چطوری بهش حالی کنم ؟ البته از روانپزشک هم کمک گرفت بد نیستا :دی

بابای فعلا

jouker شنبه 10 فروردین 1387 ساعت 00:41 http://jouker.blogsky.com

خواندمش. به نظرم شما همه چی رو گفتید. چیزی واسه اضافه کردن نمونده...

مرجان دوشنبه 12 فروردین 1387 ساعت 19:50 http://dayy.blogsky.com

چرا آپ نمیکنی آقای پدر ؟ رفتی سبزه گره بزن ؟ :دییییییییی

قادر سه‌شنبه 13 فروردین 1387 ساعت 01:25

سلام سالار خوبی مرسی که بازم هستی...عیدتم مبارک...سال خوبی داشته باشی...ما دوست داریم و دوست دارم باشی حتی اگه با بعضی از مطالبت موافق نباشم...بعدا در موردش .........

بهار سه‌شنبه 20 فروردین 1387 ساعت 00:20 http://bazieakhar.blogfa.com

مطالبت متنوع بود پای ماهواره ام فکر می کنم در غیاب امر قدسی جهان دچار جنون سکسی شده انگار جهان در متن تن خلاصه شده

این کامنت، ما به یاد مجادلات، <مثلا روشنفکران> انداخت:
آنانکه باید به دنبال امر قدسی با تلسکوپ اشراق در آسمان حکمت ...... بگردند، ...... سنت گرایانند. ( اشاره به خطابه سروش به سنت گرایان و نصر دارد که موضوع بحث سنت و مدرنیته بود)

با این کامنت می توان گفت که:
امر قدسی و تقابل نظرات برخاسته از قدسیت با نفوذ تفکرات دانش سکس برای عموم غالبا به قهقهرا رفته.

بهار چهارشنبه 21 فروردین 1387 ساعت 11:34 http://bazieakhar.blogfa.com

این ادبیات در تکریم دون ژوانیسم پدید امده متاثر ازین جهانه بی روان نیست ؟

لرد بایرون:
من برخلاف، عموم که لرد بایرون، نویسنده دون ژوان را دارای شعری سست و احساسی جلف می دانند، نمی دانم. آن چیزی که منتقدان وی، او را به همراه شلی، از موسسان مکتب شیطانی می دانند، شاید دلیلی بر آفکار نوشتاری وی در قالب ادبیات داستانی اش باشد. مبرهن است که وی خود را هم درجه شیطان می دید ولی هیچ گاه جرات هم طراز کردن خود با خدا را نداشت. مطمئنا آن چه که باعث تاثیر بایرون با خلق دون ژوان و مانفرد بر ادبیات جهان شد، بی تاثیر از شرایط حاکم بر زندگی شخصی وی نبود. هر چند که وی با ابتذال در ادبیات، قلم توانای خود را در خلق آثار پرونوی خانوادگی و ..... به رخ می کشید ولی این موضوع انعکاس زندگی اجتماعی مردم در پرده، نیز بود.
دون ژوانیسم، بنا به دلایلی شاید درخور تکریم نباشد، چون که این موضوع در جامعه کنونی به بیماری روانی- جنسی بسیار خطرناکی مبدل شده. فیلندر ها یا دون ژوان ها، بدلیل عدم وجود تعادل در احساسات، ضمیر ناخودآگاه خود را فعال و بیشتر از آن که به دنبال ارضای نیاز جنسی باشند، در پی اثبات خود در توانایی و مطلوبیت خود در نظر جنس مخالف هستند.
این پست، می تواند با موضوع آسیب شناسی روانی جامعه، بحث دیگری را طلب کند.
متشکریم

عبداله پنج‌شنبه 22 فروردین 1387 ساعت 11:10 http://damdami2.blogsky.com

نمیشه یه پست دیگه محبت کنید؟

دمدمی شنبه 24 فروردین 1387 ساعت 13:49 http://daam.blogsky.com/

شما که ایما از ننوشتن دیوانه کردید ملاحضه حال ایما را در ولایت غربت بفرمایید.

بهار چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 ساعت 11:38 http://bazieakhar.blogfa.com

منظور من تکریم و ستایش امر قدسی نیود ما در جهان بی سر زندگی می کنیم در حالی که زمانی با پدیده بزرگ شدگی روح مواجه بودیم و درد به مثابه انچه که روان ما تحمل می کرد در مرکزیت قرار داشت اما در جهان تن تن خود به مثابه امر قدسی در امده این همه دستورات پزشکی و بهداشتی تبلیغ برای زیبایی و توانایی جنسی ایا نشات گرفته ازین موضوع نیست . دونژوانیسم هم درین راستاست که ستایش می شود چون انسانه همه تن است .روزگاری پدرم زندان رفتن را لازمه زندگی و داشتن نگاه انسانی می دانست به دلیل زجر و شکنجه ای بدن می کشید تا روح ازاد شود و حالا مبشناسیم کسانی که درک از جهان به تعداد اندام های جنسی که دیده اند حواله می دهند . هرچند اساسا فکر میب کنم که دوگانگی تن و روان منشا ذهنی مردانه دارد که نمی تواند دیالتیک تن و روان را برقرار کند. در مورد بومی سازی هم بنده نظز مخالف و یا موافق نداده بودم اما معتقدم بر اساس جامعه شناسی ت تاریخی توسعه درین جا مدرانیزاسیون همیشه به گونه ای تلفیقی صورت گرفته . این که جامعه در برابر امر مدرن چه واکنشی داشته با پروژه بومی ساختن از بالا متفاوت است که نتیجه اش را همین حالا درایم می بینیم.

paradox چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 04:03 http://paradox_na.persianblog.ir/

سلام

ممنون به خاطر توجهی که مبذول داشتین
توضیحات شما برخی جاها ابهامات رو برطرف کرد،بعضی جاها هم ابهامات بیشتری آفرید در ذهن من.بدین منوال اگخ پیش بره،متن شما طویل تر خواهد شد و سوالات من عریض ترپس اگه مانعی نداشته باشه،بی خیالش شیم عجالتا
""جمله " نظر همه محترم است" در ایران، به معنای ناصحیحی بکار می رود"" فقط این جمله ی شما منو به یاد نظرات کارشناسانه ی شبکه های LA انداخت.نمی گم محلی از اعراب نداره اما....!!امیدوارم بد فهمیده باشم منظورتونو
تا اونجا که من می فهمم سکس یه غریزه س ومیلی خالی از قوای عقلانی. تفاسیر افلاطون و بقیه واسه تبیین حکمت سکس رو می پسندم اما به هر حال تصوم اینه که این یه جور نگاه از بالاست. و فکر نمی کنم موقع سکس کسی متوجه و معطوف به حکمت سکس باشه.و اصلا جالبیش اینه که اینجا حکمت از درون چیزی که به ظاهر باهاش سنخیتی نداره ، متجلی میشه.تعیین تکلیف هم نه می تونم و نه می خوام واسه خلایق بکنم.اما من ترجیح میدم غرایزمو کنترل کنم و اگه برق غرب ذهن ، آتش به خرمن شرق عبودیتم نزده بود، مطمئنا عامل می موندم به تعالیم دینی که سعی دارن کنترل کنن این مادیان سفید بی زین برهنه رو.و من بشر خود بنیاد رو دیگه نمیشه با صد من عسل احکام،مقید کرد .امروزه بشر خود بنیادی خود را ضجه می زند.و تا بشر اینگونه جهان را می نگرد،سکس معضل محتوم او باقی خواهد ماند. و شاید معنای ختم نبوت ،واگذاردن بشر باشد به خودش.تا بچرخد و بچرخد.
پ ن 1 : نحوی تعامل معمول زن و مرد امروز سرآغاز عاشق شدن و بگا رفتن و بگا دادن شده است.عاشق می شویم.بگا می رویم.سرخوده ی عشق میشویم.و در ارتباط های بعدی بگا می دهیم آنکه عاشقمان شده است را
پ.ن 2 :می گوییم که همسر را اگر خودمان با معیار های خودمان انتخاب نکنیم چنین می شود و چنان.معیار!!! ملاک!!! در طول رابطه ها چقدر ملاک های ما در گذر زمان ثابت باقی می مانند؟تجربه ی زیستن چقدر ملاکهای ما را تغییر می دهد و حتی وارونه می کند؟تا چه حد می توانیم ملاک های زهنی و آرمانی مان را در یک بازه زمانی با داشته های وجودی طرف مقابل به محک بنشینیم؟چقدر خو گرفتن در ادامه ی یک رابطه موثر است؟؟مطمئنا تا زمانی که تا تنفر پیش نرود.آنها خو می گرفتند،ما نیز.شاید مهمترین عامل تداوم زندگی مشترک
پ.ن 3 :شهر ها لز عوامل اصلی به لجن کشیدن اصالت سکسند.آنجا خروسی نیست تا در برابر دیدگان مادر و دختر ،هماغوشی را ساده سازی کند. تا غریزه تابو نشود و راه پستو نگیرد بشر مدرن حتی اگر بخواهد،یارای زیستن بر اساس سنت ها را ندارد.پس چه کنیم؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد