نازای آبستن

 

ای انسان، تو را نهیب می زنم و تازیانه ِ بیرحمانه ِ اندیشه را، بر تو فرود می آورم

چرا خود را تکثیر می کنی ؟

جنایت پدران و مادران ِ گذشته در زایش را، روا نمی دارم بر فرزندان ِ آینده

از مغز و رحم خود، گهواره ای برای آسایش نسازید

این خطوط، نتیجه زایشی بدون فکر است

سیل طغیانگر هستی می آید، موجش شما را به دگردیسی فرا می خواند

نزاع ِ درون را جراحی نکنید، بلکه سِقط کنید

از چه می هراسید ؟

چه می کنید ؟

آرزوهای نارس خود را، در قالب جنین می زایید یا اوهام ِ پریشانی ِ جوانی تان را

یا ویارهای دوران بارداری تان یا وسوسه های دوران بلوغ تان را

چه کاشته اید در این سرزمین بی حاصل

چرا قطره ای از هیچ را، در رحم می چکانید یا در ذهن می پرورانید

و بعد ناقص می زایید

چه شده است شما را نازای آبستن

مشق ِ زایش را تمرین می کنید

یا حماسه ی زایش را رقم می زنید

ریزش اسپرم ِ ذهن را متوقف کنید

این جنین دارد سرش از پایین بیرون می زند

دست نگهدارید

این جنین بوی نا و کهنگی می دهد

با زایش آن، چه را به او هدیه می دهید ؟

تشنج، تهوع، تدنیس، یا تدمیر را

این زایش ِ برهنگی خود است، سِقط کنید خودتان را

چشمه ها رابشویید

 

و من چه که سری آبستن را بر تن حمل می کنم

و می زایم فکر و اندیشه ای پوچ و گاه پوچ تر از پوچ

و سقط می کنم مرتب آنها را پی در پی

مطمئنا خودی دیگر نمی زایم، مطمئنا سِقط اش می کنم

من به تهی باز می شوم و قتل عام صبری قبرستانی را نظاره می کنم

چنین زایشی درد دارد، چند ماهی است دارم عذاب می کشم

دیگر زاییدن جفت و لذت و بستر نمی خواهد

و

این اضمحلال عریکه (فنای ذات) نیست، این مسخ ِ زایش است

این سحر ِ کلام ِ ذهن ِ نطفه است

 

پ.ن :

نه ابتذال کلمات را، به سیخ کشیده ام

نه با بازی واژه ها، ادبیات را به سُخره گرفته ام

نه فلسفه ی اندیشیدن را، در ایهام ادبیات گم کرده ام

نه قوانین حقوق بشر را، نادیده گرفته ام

و نه ذهنیت اخلاق گرا را، زیر پا له کرده ام

فقط زاییده ام

این جنین می تواند همچون کودکی معصوم، آرامش دستان شما را پذیرا باشد

                   یا همچون جانی دیوانه، شیهه ی عصیان را برای شما بازخوانی کند

 

نظرات 40 + ارسال نظر
دمدمی دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 10:35 http://daam.blogsky.com/

رفیق آخر شما را چه می شود؟! حتما که نباید به گونه ای بنویسید که ملت "جز قشنگ بود" چیزی نتوانند بگویند و ایما هم یکی از همین ملتیم دیگر و بر سبیل آنها گام می نهیم!
بوی گفته های دوتاییمان در این شعر نوشت -یا هر چیز دیگر که هست- موج می زند و آن پی نوشت های آخرت مطمئنمان کرد از این بابت. بگذار حرفی جدید بگویمت از هگل که در کتابهای اخیر خوانده ام:
فردی که می خواهد بنویسد از اولین قدم با تناقضی متوقف می شود. او باید برای نوشتن استعداد نوشتن داشته باشد. اما استعداد به خودی خود چیزی نیست. نویسنده تا زمانی که برای نوشتن پشت میز نشسته و اثری ننوشته نویسنده نیست و نمی داند که آیا استعداد لازم برای آن را دارد یا نه. او زمانی استعداد دارد که نوشته باشد اما برای نوشتن باید استعداد داشته باشد.
---
می بینیم که این کار سراسر تناقض است مثل همین عنوانی که شما بر این نوشته گذاشته اید: نازای آبستن.
اما رفیق نوشته های تو همچون خود ایما عیبی بزرگ دارد و آن "تفکر تاثیرگذار است" ادبیات به آن نزدیک شود که برایش سمی مهلک است. اما بیش از تفکر می دانیم که نوشته هایتان دردی در خود دارند که نویسنده اش به راحتی نمی تواند فریاد کند و اینچنین اورفلو می شود!
رفیق ایما خود خودتان را بهتر از نوشته های تنهاییتان درک می کنیم چون ایما شما را می بینیم و نوشته های تنهاییتان گویی دریست به سوی آن وجهه ناب حضرت.
---
باید بخوانیم و باز نظری دیگر. می بینیمتان. زنده بمانید.

بلی دوست عزیز ما سر تا پا عیبیم، این را نه تنها نوشته هایمان بلکه خودمان از ژرف ترین عمق وجود شیهه می کشیم.
از همان زمانی که خدا با خلق انسان، بر خود، آفرین گفت، فهمیدیم که چرا ما اینگونه ایم! چون خدا تمام عیب ها و آرزوهای نارس و اوهام پریشانی موجود را، یکجا در قالب جنین انسان گنجاند و سپس زایید.
و بعد این تکرار زایش بدون تفکر پدران و مادران
اصلا بودن و نبودن تناقض است.
در این شکی نیست که در این برهه زمانی، تفکر و اندیشه ی تاثیرگذار، عیب محسوب می شود.
این شبها، داریم کارل پوپر، این الاغ دانا را که همه چیز را با ترازوی عقل می سنجد،‌ نبش قبر می کنم، بدبخت بدجوری دست و پا می زند.
بعد از آن نوبت خواندن نقدی مخرب، درباره فلسفه دیوید هیوم است.
بعد از آن نوبت هگل است، شما که آن را خواندید، بدهید تا ببینیم دیگر چه گفته و سپس خوب رسوایش بکنیم.
قبلا سرپایی و موردی دو سه باری از خجالتش درامدیم، ولی این بار تا از قبر بیرونش نکشیم ولش نمی کنیم.
لعنتی ها قدرتمندند، بعضی مواقع، تمام توان و جانم را در دست و پنجه نرم کردن با آنها، برای مدتی از دست می دهم.
ما نمی دانیم این ذهن و مغز لعنتی چه از جان ما می خواهد

یوسف دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 13:03 http://littlestar.persianblog.ir

آن ها فقط نمونه ای از خود می زایند..که می داند شاید می ترسند نابود شوند!!!..

عبداله دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 19:26 http://damdami2.blogsky.com

سلام.
و دیگر هیچ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 02:02 http://3aban.blogsky.com

سلام.

پارادوکس های جالبی داره عنوان های هر پستت.

با متن زیبایت موافقم ...

ولی با پ.ن ....

رضا سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 21:50 http://www.nadaram.com

ای پدرخوانده،تو را چه شده است. همی آیا حالت خوب است؟

مهسا نیک دل چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 11:59 http://tanbali.blogfa.com

خواندی
خوانده بودمت پیش تر ها
دوباره می خوانمت

جغد بندری چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 12:02 http://joghd11.blogsky.com/

چه دانم های بسیار است
ولیکن
من نمی دانم .

jouker چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 13:50 http://jouker.blogsky.com

به نظر منم مرگ قسطی محشره... و اما در مورد شیاطین:
نوشته داستایوفسکی، ترجمه سروش حبیبی، انتشارات نیلوفر، قیمت 12500 تومان و به نظرم کتابیه که همه باید بخوننش...

سارا چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 14:30 http://www.irsedna.persianblog.ir

در پاسخ به سوالات شما:
شما از هر نوع قالبی می‌توانید برای نوشتن داستان علمی- تخیلی یا فانتزی استفاده کنید. از نظر قالب مسابقه هیچ محدودیتی ندارد.
اگر منظورتان از آثار تقلیدی اثری است که در محیط داستانی یک داستان مشهور(مثلا ارباب حلقه ها) و با شخصیت های آن رخ می‌دهد، این آثار در بخش فن‌فیکشن یا داستان‌های هواداری طبقه‌بندی می‌شوند و در بخش اصلی مسابقه شرکت ندارند. سال پیش بخش فرعی برای آنها در نظر گرفته شده بود که امسال خبری از آن نیست.
در نتیجه داستان فانتزی هر چه خلاقانه‌تر باشد بیشتر امکان برنده شدن دارد.
در مورد علم مورد استفاده در داستان‌های علمی تخیلی، چیز خارق العاده ای مد نظر نیست مسلما. همین که پایه علم داستان آشکارا ایراد نداشته باشد کفایت می‌کند.
برای آشنایی بیشتر شما لینک چندتا از داستان‌های دوره پیش را می‌گذارم:

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.843

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.833

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.836

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.841

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.838

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.840

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?content.842

برای خواندن داستان‌های بیشتر نگارشی در این سبک می‌توانید به این آدرس بروید:

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?0.cat.88

و برای خواندن آثار ترجمه شده هم به این آدرس‌ها مراجعه کنید:

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?cat.84

http://www.fantasy.ir/plugins/content/content.php?cat.83

نرگس چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 19:49 http://www.nargesb.blogsky.com

نمیدونم چی بگم ... !
از خوندن چنین متنی واقعا به هیجان اومدم ...
باید سواد خیلی بالایی داشته باشین و تواناییتون تو نگارش و نوشتن عالی باشه که تونستین اینقدر زیبا و پر معنی بنویسید ... !
واقعا به هیجان اومدم !!!
کار خودتونه دیگه ؟!
چقدر از صنعت پارادوکس استفاده می کنید ... !
عالیه ...
نازای آبستن ! فاحشه ی باکره ! قاتل مقتول !
ذهن خیلی خلاقی دارید !!!
واقعا تبریک میگم ...
میتونم بپرسم تحصیلاتتون چیه ؟!!

نرگس چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 19:53 http://nargesb.blogsky.com

میتونم لینکتون کنم ؟!

نرگس چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 19:54 http://nargesb.blogsky.com

لطفا جواب نظراتم رو تو وبلاگ خودم بدید .
ممنون می شم ...

دمدمی چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 21:06 http://daam.blogsky.com/

دیگر هیچ و دیگر جیش!
---
خارج از کامنت: می بینیم پای تبلیغات سرمایداری و لیبرالیستی به بلاگ شما هم باز شد. بلاخره نمی شود که آدم رییس جمهری قدرت اول سرمایداری باشد و از اینها فراری!

کشمیری ساجده چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 21:45 http://porteghale206.blogsky.com/

به خون دنی شدی

خوزه آرکادیوی اول پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 13:15 http://ruhollah.persianblog.ir

خوبه...خوبه...ایول...میام... راستی یه چیزی تو کارات هست که زنونه اس، این تناقض گویی تو دلش زنونه گی داره... دمت گرم...آرتیستی، حال کردم.

دمدمی پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 13:29 http://daam.blogky.com/

اسلام علیک یا عموسام و دیگر هیچ!

دمدمی پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 18:39

از سوی وردپرس میلی به شما برای همکاری با یک بلاگ گروهی ارسال شده است. از خودمان است. تایید کنید و وارد شوید.

بهار پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 19:35 http://bazieakhar.blogfa.com

متشکرم از دقت نظرت وکا مانت هایی که گذاشتی. واین که ایم جمع پرسشی همگانی بود نه اشاره به یک ناخوداگاه جمعی.و باز این که هر خلقی لذت و هراس خودش داره و کودک ها هم زیاد معصوم نیستند

فرزانه مرادی پنج‌شنبه 27 دی 1386 ساعت 21:53 http://ashika.blogfa.com

من هم همین نظرو دارم نباید کشید پایین باید کاملا عریان شد :)

paradox جمعه 28 دی 1386 ساعت 00:56 http://paradox_na.persianblog.ir

عق می زنم
تمام حجم بودن را
وقتی می بینم
هنوز
- زالووار-
پی پستان های مادرم می گردم.

به دلم نشست قلمت

محمد شنبه 29 دی 1386 ساعت 22:57 http://nassirifard.persianblog.ir

به نظر من نوشته های شما گزنده و زمخت است . لطافت را عنصر غیر قابل تبدیل شعر می دانم .

بهار شنبه 29 دی 1386 ساعت 23:08 http://barounebahari.blogsky.com

"...این خطوط نتیجه زایشی بدون فکر است ..."
همه زندگی این است تفاوت بین آنچه که برای ما "واقعیت " دارد با آنچه که" حقیقت " دارد.

بهار یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 01:37 http://bazieakhar.blogfa.com

تازه نکته این جاست که نسل قبلی ما همه یه دنیا ارزو داشتند و ارزو هاشون اساسی تغییر جهان بوده اسن حالا ما هرچی ادم ادم دوربرم می بینم یه جورایی دیوانه اند شاید بی دلیل نیست

رسول یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 13:38 http://www.goosheyeroshan.blogfa.com

لطفا به من بگویید این نقلشی مال کیه ؟

مارال عابدی یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 15:35 http://www.msmaral.blogfa.com

وبلاگ جدیدم را در سراب ساخته ام
وبا شعری تازه آهوانه دویده ام....

سارا یکشنبه 30 دی 1386 ساعت 21:02 http://www.irsedna.persianblog.ir

تو که نهی میکنی خود چرا این نوشته را آفریده ای؟ این نوشته زائیده ی همان اندیشه هایی است که ادعای نابودیشان را داری. نه! این ذات آدمی است که میل می کند به آفریدن. این را آنانی که نوشته هایشان را مثل فرزندانشان دوست دارند می دانند.
پدران ومادران را شاید همه مان یک زمانی متهم کرده ایم به ندانم کاری، به اشاعه بدبختی، به بقای عذاب جاری در زمین. شاید من از آن زمان گذشته ام. هنوز آنفدر خورده هایش باقی است که بفهمم چه می‌ گویی و یادم بیاید چه می گفتم.

نگین دوشنبه 1 بهمن 1386 ساعت 17:39 http://ariai.coo.ir

انسان خودشو تکثیر کرده و خواهد کرد !!
به این دلیل که این فکر توی ذهن انسان جا داشته که باید !! خودشو تکثیر کنه
چرا محکومش میکنی که خودشو تکثیر میکنه ؟!!
مطمئنا باید دلیل قانع کننده ای داشته باشی ؟
انسان ناقص ؟
انسان پست ؟
به این دلیل ؟
من زیاد قانع نشدم که چرا محکومش کردی !!
انسان باعث زایش چیزی میشه که روزگاری خودش بوده !!

الف.کاف سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 17:36 http://open-area.blogsky.com

تا حالا چند بار به وبلاگ‌تون سر زده‌م اما فقط خوندم٬ چون نمی‌تونستم حرفی بزنم اینجا...
می‌دونید... من و شما درست نقطه‌ی مقابل همیم... من از ساده ترین جملات و ساده‌ترین کلمات استفاده می‌کنم برای رسوندن منظورم و شما لباسی پیچیده و به تعبیر بسیاری لباسی زیبا بر مفهوم‌های ذهنی‌تون می‌پوشونید و اون رو به قلم می‌سپرین...
من به شدت سادگی رو می‌پسندم... چه در گفتار٬ چه در رفتار و حتی در پوشش...
تو تهرانی که همه جا کولاک شیک پوشی و عجیب غریب پوشیدن و آرایش‌های خاص و عجیب غریب ِ٬ من به ساده‌ترین صورت ممکن بودم و هستم... چه اون موقع‌ها که مذهبی نداشتم و چه حالا که به مذهب هم پای‌بندم...

همین دو قطب مخالف بودن‌مون باعث می‌شد اینجا که بیام سکوت کنم...

می‌گن شما خلاقین...
سواد زیادی دارین که توانایی نگارش‌تون انقدر بالاست و ...
خب آره.. شاید... شاید من از کم سوادیم باشه که به ساده نویسی رو آوردم... و شاید از بی‌پولی و بی‌سلیقگی که به ساده پوشی و ساده‌زیستی...
اما به هر حال من این‌جام و شما اون‌جا...
و همین باعث میشه این‌جا که میام ساکت بشم...
ساکت بشم و گوش بدم...


نمی‌دونم چرا دوست داشتم این‌ها رو بگم...
از وبلاگ‌نویس خودگشودگی کامنت ِ خودگشوده دیدن بعید نیست... هست؟!

موفق باشید

دمدمی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 22:21 http://daam.blogsky.com

با دانشجویان دربند در کنار سایر بلاگرها همراه شوید:
http://10bahman.blogfa.com/

دیگر آزار پنج‌شنبه 4 بهمن 1386 ساعت 23:13 http://digar-azaar.blogfa.com

سلام . ...
وقت زاییدنه . چه می زایی ؟ شعر؟ حس ؟ اندیشه ؟ هر کار میکنی یه گوشه ی دنیا رو بگیر و بلند کن . به من هم سر بزن .

بهار شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 14:29 http://bazieakhar.blogfa.com

همراهی با تبعیض جنسی ؟

رضا اگزوز شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 20:27

بابا طرفدارارو عشقه،کارت درسته سالار.راستی،تبریک میگم.خیلی خیلی خوشحال گشتم.شیرینی یادت نره با صفا.از زندگی لذت ببر.

رابرت شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 22:24 http://roospigari.blogspot.com

خب می شه به این حرکت شوم تن نداد منظورم تولید مثله

رابرت شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 22:26 http://roospigari.blogspot.com

بابت کامنت مفصلی که چن وخت پیش گذاشته بدی یادم رفت تشکر کنم در هر صورت خوندمت و فکر کردم بهحرفات

[ بدون نام ] یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 15:20 http://afghangraduates.blogfa.com/

از انعکاساتت لذت بردم. بیننده ات خواهم ماند.

اینجا موجودیم به خاطر وجود شما!
هستی ما را دوام بخشید!
...

با تبادل لینک موافقی؟؟

جادوگر یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 18:53 http://wizardman.blogsky.com

سلام خیلی خوب بود تو با قلمت تونستی یک جادوگرو جادو کنی ..........

جادوگر یکشنبه 7 بهمن 1386 ساعت 23:49 http://wizardman.blogsky

پدر خوانده تو را سوار بر قایق میکنم تو راهیی.
راهی یک سفر دور موج اشکهایم بدرقه راهت .
سلام ما را هم به دیار عشق برسان........

مرجان چهارشنبه 10 بهمن 1386 ساعت 20:09 http://dayy.blogsky.com

همین دیگه ! آدم و حوا یه شکری خوردن اونوخ هی تکثیر شدن تکثیر شدن ... تازه خدا شکر شدنشونو بخشید ولی این وسط کی چهارزانو موند توی لجن ؟
چیششششششششششششششش
یکی دیگه ... میخوره چوبشو ما میخوریم

:(((((((((((((((((

من دوباره رو سرتون خراب شدم با یه وبلاگ جدید

قربونت

عبداله پنج‌شنبه 11 بهمن 1386 ساعت 12:56 http://damdami2.blogsky.com

لحظه ها ابستن یک سکوت دیگرند
زایشی دیگر بباید ای نهال رو به موت!

سارا شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 20:06 http://www.irsedna.persianblog.ir

گفتی که «البته پست من، بیشتر راجع به فلسفه خلقت، اخلاق زایش، حقوق سقط جنین، زایش اخلاقی فکر از ذهن بود»

حرف من هم راستش درباره همین فلسفه بود و اینکه احساس نیاز میکنم به خلق کردن چیزی. همین است که می نویسم می کشم می سرایم و ...
و اینکه قبلا چنین حسی نداشتم و حالا بیشتر می فهمم چرا بشر نیاز دارد به خلق کردن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد