" این واپسین بشر، که ادعا می کند خالقش را کشته است و خود را به جای او گذاشته، بعد از این باید
جوابگوی خود باشد. اما این قاتل، خود در حال مرگ و نابودی است. این قتل پایان ِ کار ِ خود قاتل است."
"میشل فوکو "
ای نیچه به جرم ارتکاب به کدامین گناه خدا را کشتی ؟
ای داستایوفسکی چگونه در نبود خدا، هر کاری را مجاز شمردی ؟
ای فروغ چرا انسان را اینگونه خطاب کردی : انسان ِ پوک ......
انسان پوک ِ پر از......
و ای انسان ِ دیروزی، به کدامین علت،
ذهن ِ آیندگان را تهی کردی
مکان را نابود ساختی
زمان را خالی از معنا نمودی
اندیشه ها را سمت وسو بخشیدی
خدا را کشتی
بر اریکه خداوندی نشستی
و خود را شایسته حکمرانی دانستی ؟
و ای انسان ِ امروزی، به چه امیدی، خود را بر ذهن و اندیشه انسان ِ دیروزی سوار کرده ای ؟
و ای انسان ِ دیروزی و امروزی، بدان که خالقت، معمار اندیشه ی تو بود.
و من به دنبال مجالی برای اندیشیدنم، تا مرگ این " قاتل ِ مقتول " را به گونه ای دیگر رقم بزنم.
یه جورایی پاسخی بود به پست قبلی خودت
تز و آنتی تز
احتملا علوم اجتماعی می خونی اول این که بیشتر فوکو بخون و بعد این که انسان خواستار محدودیت بود و برای این که پوزیتویسم به زمان و مکان محدود می اندیشید و چاره ای نداشت جز این که ساحت بی زمان و مکان را خفه کنه یه بار اباذری گفت هری ژاتر بخونید حالا دارم حرفش می فهم
ایما واقعا نمی دانیم چگونه اینها را نوشتیم! حرف میشل فوکو را قبول داریم اما کاریست که شده باید به دنبال راه حل برای زندگی در جهان بی خدا بود که فکر می کنیم راه های زیادی داشته باشد. البته امیدواریم روح خدا به عنوان رقیب در سمت مقابل حاضر نشود که مجبور شویم بهترین راه را انتخاب کنیم!
نیچه را می توانیم مخاطب قرار دهیم و بازخواست کنیم. اما برای کشتن خدا نباید به دنبال دلیل بود دلیلی واضح تر از خلق مخلوقی عاصیانگر؟!
داستایوفسکی و فروغ را که اصولا در این نوشته جایی ندارند چون اصلا نمی توان آنها را در کلاس نیچه قرار داد. همان در کل نوشته با نیچه دست به یقه می شدیم به جایی می رساندیم بد نمی شد!
راجع به انسانی دیروزی زیاد حال نمی کنیم بحث کنیم اما اطمینان داریم که امروزی ها را کاری با دیروزی ها نیست. خالق هم عمرا معمار اندیشه ما انسان ها باشد که اگر چنین بود قتل خدایی در کار نبود.
و اینکه صدور حکم مجدد برای قاتل مقتول هنر نیست. هنر آن است که چگونه می توان آن را جبر مرگ بی خدایی رهاند؟ این سوالی است که به گمانم انسان عصر حاضر باید در ی پاسخش باشد.
مخاطب عزیز..این یعنی که.مثلا وبلاگ به روزاست وتوبه عنوان یک خواننده برگزیده شده ی که این مطلب رابخوانی...این یعنی که..شما دعوت می شود به خوانندن متنی از ناما جعفری.واین یعنی اینکه ازتشریف فرمایی شما متشکریم....
از آنجایی که انسان دارای اختیار و انتخاب است همیشه این اجازه را به خودش می دهد که خودش انتخاب کند. و این قدرت را همان خالق در اختیارش قرار داده تا خودش راهش را پیدا کند. فکر کنم به خاطر داشتن اختیار است که قاتل خالقش می شود.
سلام .
مرگ قاتل- مقتول. خیلی جای بحث داره. اینکه چرا بشر امروزی اینطوری شده شاید به خاطر رسیدن به بعضی چیزهای بوده که احساس قدرت رو به اون داده تا بتونه خالقش رو به قتل برسونه. انسان امروزی خودش به نوعی شده خالق داره با قدرت خودش موجوداتی رو به وجود می یاره.
فعلا با رضا موافقم .نهاد و برابر نهاد .شایدم نه.یه دلیله که انسان سعی داره که با اون خودشو راضی که که خدا رو ندیده بگیره.
اینطوری هم میشه تعبیرش کرد.
"خدا مرده است" نیچه
"نیچه مرده است " خدا
من گاهی وقتا فوتبال می بینم. کشتن خدا و بقیه بمونه برای بعد.
زندگی را آسان بگیر چون روزگار به اندازه کافی به تو سختی خواهد داد (لینکلن)
پدرخوانده عزیز ممنون که سر زدی...وبلاگ زیبا و منحصر به فردی داری... همیشه پر واژه باشی...
راستی چرا هیچ کسی برای این جنایت بزرگ هیچ کاراگاهی استخدام نکرده
عجب بازیچه ای شده این انسان و ذهنش ... کشتین مارو :(
امیدواریم این ننویسندگی تاکتیک باشد نه استراتژی!
پیرو حرف های دیشب انقدر خوشی زده است زیر تنگ دلمان که واجب شد خود کشی!
حرف های پسر عموی پیرتان را جدی نگیرید عمو سام! اما از این آنگلوساکسون های دمدمی صفت هیچ چیز بعید نیست: پس جدی بگیرید!!
هنوز در کشف این جنایتی؟ سرعت خشونت درین جهان افزوده شده برای یک ژرونده این همه وقت ؟